میخوام خودت برام قضاوت کنی...
سلاااااااااااااااااااااااام !
الان که اومدم براتون بنویسم ساعت دو و دوازده دقیقه ی صبحه! (حتما تعجب میکنید و میگید وا ؟ چرا؟) خوب الان میگم. ما امشب خونمون یه مهمونی افطاری داشتیم (وایییییییییییییییییییییییییییییی من خستم ) حالا اینا رو بیخیال. بزارین از مهمونا براتون بگمحدس میزنین کیا بودن؟
عمو یحیی بود با (پریسا و پوریا و از همه بد تر پارسا)
عمو علی بود با (فاطیما و محمد طاها)
خاله بود با (امیر علی و سارا)
خوب فک کنم اگه بشناسین این عزیییییییییییییییییییییزان رو، همین الان قضاوت کردین ولی خب اگر نشناسین ؟باید بگم مجموعه این بچه ها با عزیز شایان من میشن ٨ نفر. یعنی ٨ ریشتر! یعنی هر کدومشون یک ریشتر که جمع شون میشه یه زلزله ی هشت ریشتری !الان دیگه سقف خونه ریخته پایین ! از شما عزیزان مساعدت میطلبم !
شایان جان هم که قربونش برم کم نذاشت تو شیطونی
عکس بالایی هم ماله قبل از وقوع زلزله است !
دوستتون داریم خیلی زیاد