قهر شایان کچولو..
شایان خوبم !
کوچولوی من امروز یه کاره بدی انجام داد. امروز که دختر عموشو پسر عموش اومده بودن خونمون(وای که چقدر شیطونن)پسرم کلی به کمک اونا آتیش سوزوندن. شیطنت کردتمام اسباب بازی هاشو تو کل فضای خونه پخش کرده بود. منم که تو دلم کلی حرص میخوردم آخه میدونستم بعدش که اونا رفتن خودمممممممممممممممممم باس همشونو جمع میکردم(وای که چه خسته کننده هست).
وقتی اونا رفتن شایان افتاد سره لج که منم باید با اونا برم هرچقدر هم که براش توضیح میدادم قبول نمیکرد ! خلاصه منم مجبور شدم بفرستمش تو اتاق و باهاش قهر کنم (وای که چقدر خودم هم ناراحت شده بودم ). بعد از نیم ساعت اومد بیرون و بوسم کرد و زیر گوشم گفت: یادم باشه وقتی که تو کوچولو شدی منم بهت اجازه ندم با دوستات بری بیرون !! (وایییییییییی خدایا چقدر دنیای تو زیباست )ای کاش میشد منم دوباره کچوولو شم اون وقت حاضر بودم که بهم اجازه ندی ....